طنز در مطبوعات (۱)

۱ـ از بس مریض بود خط شکسته اش را هم گچ گرفت.

۲ـ کلیه نوشته هایم سنگ ساز شده است.

۳ـ شست پایم گاهی از روزنه جورابم سلام میکند.

۴ـ دیوار از چشم چرانی پنجره شاکی شد.

۵ـ نوه ام از مینی"بوس" های من کلافه شد.

۶ـ برای اینکه حرفهای پخته بزنم ، به کلاس آشپزی رفتم.

۷ـ خیلی از زنها مثل کتاب هستند ، زیبایی جلدشان توجه دیگران را جلب می کند.

۸ـ وقتی آب گل آلود شد ، ماهیها از فرصت استفاده کردند و همدیگر را بوسیدند.

۹ـ باد دیوانه وار کتابم را ورق زد.

۱۰ـ وقتی چشمهای نخودیش را دیدم از آبگوشت خوشم آمد.

۱۱ـ هر وقت کاسه صبرم لبریز میشود ، جرعه ای از آن را می نوشم.

۱۲ـ سطل زباله بر اثر مسمومیت غذایی در گذشت.

۱۳ـ با شوهرش مثل کتاب رفتار میکرد ، معمولا فصلهای تکراری و خسته کننده را نمی خواند.

۱۴ـ چون دستش کج بود دکتر دستور فیزیوتراپی داد.

۱۵ـ شیر بز بز قندی شیرین است .

۱۶ـ ضربان قلب همه نژادها با یک ریتم می زند.

۱۷ـ بعضی از نگاهها صدای قشنگی دارند.

۱۸ـ آنهایی که بلند فکر میکنند ، هیچ وقت کوتاه نمی آیند.

۱۹ـ بعضی ها فکرشان به جایی نمی رسد و بعضی ها دستشان .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد